به گزارش خبرنگار مهر، مراسم رونمایی از مجموعه 6 جلدی غرب شناسی عصر سه شنبه 7 آبان با حضور مهدی فضائلی، مدیرعامل انتشارات سروش و محمد رجبی رئیس کتابخانه مجلس در سالن اجتماعات انتشارات سروش برگزار شد.
رجبی در این برنامه گفت: در سال 55 جلسههایی در اردوی لویزان برپا شدند. من در این جلسات که بعد از انقلاب فرهنگی برگزار شدند، درباره موضوع غربشناسی سخنرانی داشتم. بعدها جریانهای غربگرایی آمدند و هر بحثی را درباره غربشناسی موهوم تلقی کردند و دستور دادن نوارها و ویدئوهای آن جلسات جمعآوری شود. بعد از 20 سال هم دوباره از من خواستند همان سخنرانیها را با موضوع غربشناسی داشته باشم. اما دیگر شرایط عوض شده بود و دیگر بلوک شرقی در جهان وجود نداشت. آنچه مانده بود بلوک غرب بود. به معنی فرهنگی جهان امروز، به ویژه در قرن 20 که گذشت، جهان کاملا غربی شده است؛ چه در مغربش چه در مشرقش.
وی افزود: کشورهای جهان مبانی فکری، نظری و زیباییشناسی غربی را پذیرفتهاند، چه سرخپوست آمریکا، چه آمریکای لاتین، چه بودایی و چه اهالی کشورهای اسلامی، برای بچههای خود عروسک بلوند چشمآبی میخرند. رنگ موی غربی همهجا هست و تلویزیونها به دنبال افرادی میگردند که ظاهرشان شبیه استانداردهای غربی باشد تا او را برای کار مجریگری یا بازیگری انتخاب کنند. اینها نفوذهای پیدا و ناپیدای غرب است تا آنجا که یک مسلمان سلفی، مُد غربی را پذیرفته و وقتی در این باره سوال میکنیم، میگوید پذیرفتهام اما برای مَحرمش.
رئیس کتابخانه مجلس در ادامه گفت: سال 66 بود که سفری به تاجیکستان داشتم. اولین ایرانی بودن که بعد از انقلاب به تاجیکستان میرفت. آن زمان هنوز شوروی برپا بود. مردی که به استقبال ما آمد، با قبای تاجیکی، کمربند و عرقچین چهارگوش بود که من فکر کردم ملای شهر است. وقتی دربارهاش پرسیدم، گفتند نماینده حزب کمونیست است. وقتی تعجب من را دیدند گفتند مگر بودن در حزب کمونیست دلیل میشود تا ما لباس آبا و اجدادیمان را کنار بگذاریم؟ جالب است که آن زمان، 150 سال از حکومت بلشویکها میگذشت و تاجیکستان تحت حاکمیت کمونیستها بود ولی به مراسم، لباسها و رسومات خود وفادار بودند در حالی که ما ایرانیها به سادگی لباس عوض میکنیم، زیباییشناسیمان تغییر میکند و همهچیزمان متحول میشود. جالب بود که در تاجیکستان به دلیل آنچه آن را سلیقه مردم آن کشور مینامیدند، موی سر همه خانمها سیاه بود و زنی را نمیدیدید که موی سرش را به رنگهای مورد پسند غربی رنگ کند.
این محقق در ادامه گفت: حضرت علی(ع) میگوید «بها، ارزش و اعتبار هر انسانی به آن چیزی است که آن را زیبا میداند و میپسندد.» اگر من چیزی را که غرب زیبا میداند، زیبا بدانم، از نظر اعتبار فرقی با آن ندارم. وقتی اینگونه شد، دیگر لازم نیست از لحاظ سیاسی جلوی غرب را بگیریم. خودمان داریم واردش میکنیم. آنچه غرب را غرب کرد، همین دیدگاهش بود. غربیها یک دیدگاه ظاهربینانه به دنیا دارند که اسم آن را واقعبینی گذاشتهاند. یعنی آنچه را که همین ظاهر است، اصل بگیرید. در دورههای قبل از این نظرگاه، معتقد به حقیقت بودند. حافظ میگوید «دیدن روی تو را دیده جانبین باید/ وین کجا مرتبه چشم جهانبین من است؟» امروز در دنیا از جهانبینی صحبت میشود و این همان مبانی اصلی فرهنگ غرب است. امروز کسی در پی جانبینی نیست و همه در پی جهانبینی هستند.
رجبی گفت: جالب بود که تاجیکها در پیاله چای میخوردند و وقتی از من پرسیدند مگر شما در ایران در چه چای میخورید؟ ترسیدم نام استکان را بیاورم چون استکان متعلق به روسیه است. حالا تاجیکهایی که اینقدر در مقابل مظاهر غرب مقاومت داشتند، تفکراتشان کاملا غربی بود و هست. در قرون وسطی، شعاری که در فرهنگ غرب حاکم بود، «نجات» بود. دائم از نجات صحبت میشد. یعنی همان مفهومی که فلاح نام دارد و ما در فارسی به آن رستگاری میگوییم. حالا این که چه برداشتی از مفهوم نجات داشتند، بماند که بحث مفصلی را میطلبد. مبادا فکر کنید که قرون وسطی، دوران توحش بوده است چون بسیاری از پیشرفتهای مادی غرب و جهان در همین قرون حاصل شد و اکثر مخترعها هم کشیش بودند. عینک، توپ، تفنگ و ... همه از اختراعهای دوران قرون وسطی هستند. چون دهن به دهن میگردد، فکر نکنیم که قرون وسطی دوران توحش و کشت و کشتار محض بوده است.
رئیس کتابخانه مجلس ادامه داد: اما از رنسانس تا امروز، فرهنگی که بر غرب حاکم شد این بود که نجات را کنار بگذاریم و فقط روی همین دنیا متمرکز شویم و برای آن کار کنیم. خدا در قرآن میگوید هرکس دنیا را بخواهد، به او دنیا را میدهیم و هر کسی که آخرت را بخواهد، آخرت را به او میدهیم اما کسی که در پی آخرت است، به هر دو خواهد رسید. در قرون وسطی این اندیشه در اروپا وجود داشت که پاپ پدر همه است و همه فرزند او هستند. به این ترتیب یک عقیده واحد و انسجام در کشورهای اروپایی وجود داشت. چرخشی که از این عقیده روی داد، بسیار ملایم بوده و با یک توجیه دینی شروع شد. گفته شد چه کسی گفته که ثروت بد است؟ ثروتمندان ایمان دارند و این نیازمندان هستند که از مسائل دینی منحرف میشوند. به این ترتیب تفکر سرمایهداری رشد کرد.
وی گفت: هابس میگوید انسان گرگ انسان است. پس باید قانونگذاری کنیم تا انسانها همدیگر را نخورند. گرگ تنها حیوانی است که همنوع خود را میخورد. در دوران قرون وسطی که اندیشه همخانواده بودن و پدر بودن پاپ مطرح بود چنین مسائلی نبود و یکی از دلایل این که علم حقوق بعد از قرون وسطی پیشرفت قابل ملاحظهای کرد، همین نظر هابس بود.
رجبی در پایان سخنانش گفت: فراموش نکنیم که اروپاییها علم و فن را از مسلمانان گرفتند اما به اسلام کاری نداشتند چون اسلام آندلس، اسلام بنیامیه بود و اسلامی هم که با مسیحیان جنگهای صلیبی میجنگید، اسلام بنیالعباس بود. در نتیجه مسیحیان اروپا که از دین خودشان زده شده بودند، از اسلام بنیامیه و بنیعباس هم خیری ندیدند و به سمت بیدینی رفتند. اروپاییها علم و فن را گرفتند، نه قرآن را. ما هم میتوانیم بسیاری از آموزهها را کسب کنیم، بدون این که فرهنگ غرب را تبدیل به فرهنگ غالب خودمان بکنیم. اما شدنی بودن این موضوع مستلزم این است که عمق فرهنگ آنها را بشناسیم. فرهنگ غربی داشتن کازینو یا بیحجابی و شراب خوردن نیست که اگر اینها را نداشتیم بگوییم ما غربی نیستیم. این مسائل ظواهر هستند و فرهنگ غرب در اصل چیز دیگری است که این موارد، ظواهر آن هستند.
نظر شما